فرار من

۸۰






نمیدونستم چرا اینجوری میکنه

ولی خوب حتماً دلیل داشت !


گفتم:




یوری... آره. خیلی




بلند شد دست من هم کشید

آخییییییش پاهام درد گرفته بود

دستمو کشید وسط سالن که همه دوتایی میرقصیدن

آروم دستش رو کشیدم که مجبور شد بایسته, سوالی نگاهم کرد.





یوری .... جنگکوک من بلند نیستم برقصیم.





با تعجب گفت:




جنگکوک.... چی؟؟؟؟؟ بلد نیستی؟





سرمو انداختم پایینو و گفتم:




یوری.... خوب کسی نبود که باهاش برقصم .





لبخند محوی زد.

دستمو کشید و گفت:




جنگکوک.... بیا خودم یادت میدم.





خیلی از رفتارس تعجب کرده بودم. چش شده بود؟؟؟؟

بردم وسط و اومدم دستش رو بگیرم که دوتا دستمو دوتا دستمو گذاشت رو شونه های پهنش و کمرمو گرفت .

مجبور شدم فاصله رو کم تر کنم هماهنگ, با آهنگ تکونم میداد.

عین عروسک!! خوب بلد نبودم.

ولی خیلی مشکوک بود خدایی.

کم کم ریتمش اومد دستم و هماهنگ شدم باهاش.

همینجوری تکون میخوردیم که برای یک لحظه ازش جدا شدم و صورتشو نگاه کردم . دیدم خیره شده یه یه جایی. کجا رو داشت نگاه میکرد؟؟

چرخیدم منم از پشت کمرش به زور تونستم همون دختره رو ببینم که با حرص خیره شده بود به ما!!


خدای من!! یعنی جنگکوک واسه در آوردن حرص این دختره با من رقصیده؟ واسه همین این جوری چسپیده بهم؟ یهو احساس کردم دلم میخواهد جنگکوک رو خفه کنم..

با حرص ازش جدا شدم. با تعجب نگاهم کرد..منم چندشناک ترین نگاهمو بهش انداختم و راه افتادم.



خواست دستمو بگیره که تند گفتم:




یوری.....میخواهم برم آب بخورم.











خوب من رفتم بای👐👋 تا فردا

بوس 😘 بوس به همتون


حمایت کنید...
دیدگاه ها (۳۹)

فرار من

فرار من

فرار من

۵۰۰ تاییییییی شدمون مباررررررررک 😊💓🤍 از تک تکتون بابت حمایتا...

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط